تعطیلات در بهشت
کشته اشک خدایا فقط کسانی این مطلب رو بخونن که ظرفیت درک این مطالب رو داشته باشن قبل از اینکه بخواهم به اصل مطلب بپردازم میخوام دو تا داستان رو براتون نقل کنم شخصی حبیب ابن مظاهر (ع) را در عالم رویا در قصری پر جلال و جبروت و در مقامی بسیار عظیم و رفیع دید و سخت حیرت زده از ایشان پرسید که حبیب تو با این مقام و مرتبه و با این رتبه رفیع آیا آرزویی داری؟ حبیب در جواب وی سخنی فرمود که بسیار سنگین و در عین حال تکان دهنده است. حبیب فرمود : آری آرزو دارم که به این دنبا برگردم و بر مصائب ابی عبدالله گریه کنم. و یکی از علما می فرمودند: مرتاضی هندی که صد و بیست سال عمر داشت به تهران آمده بود و من فرصتی یافتم که از نزدیک محضر این مرتاض شیعه را درک کنم. آن عالم میگوید وقتی به محضر آن مرتاض رسیدم و قدری با وی صحبت کردم. در پایان صحبت پیرمرد مرتاض رو به من کرده و گفت : فلانی پس از 120 سال که از خدا عمر گرفتم به کرم ابی عبدالله مطلبی بر من معلوم گشت و آن این بود که ثواب یک قطره اشک بر مصیبت ابی عبدالله برتر از این 100 سال عبادت من است. شاید یه خورده هضمش برای خیلی از ماها مشکل باشه ولی واقعیت اینه که ثواب گریه بر ابی عبدالله فراتر از تصور و درک و شعور ماها است. خدا تو این دنیا اسباب و راههایی رو برا ما شیعیان فراهم کرده تا به وسیله اون اسباب و راهها بتونیم عقبافتادگیهای معنویمون رو جبران کرده و برا آخرتمون توشهای بیندوزیم. یکی از این اسباب محبت اهل بیت(ع) و گریه بر مصائب ابی عبدالله است. شاید این سئوال برای خیلی از کسانی که دم از عقل و عقلانیت میزنن پیش بیاد که چطوریه که با یه گریه کردن و محبت داشتن به آل پیامبر(ص) این همه ثواب به انسان عنایت بشه، گناهانش بخشیده بشه و نهایت امر اینکه در اون دنیا مشمول شفاعت اهل بیت(ع) واقع بشه. بذار جواب این سئوال رو از زبون خود امام زمان(عج) براتون نقل کنم. میگن شخصی خدمت امام زمان(عج) رسید و همین سئوال رو از ایشان پرسید که چطوره ابی عبدالله میتونه تمومی شیعیان رو شفاعت کنه و... امام زمان در جواب سنوال آن مرد داستانی را نقل کردند: روزی پادشاهی با خدم و حشم خود برای شکار از قصر خارج میشود و در اثنای شکار از همراهان خود دور افتاده و راه را گم میکند در همین حین که سوار بر اسب در بیابان تشنه و گرسنه و خسته در حال گشتن بوده است با عربی بادیهنشین که در کنار چادرش نشسته بوده برخورد میکند و از عرب راه بازگشت به شهر را میپرسد عرب که وی را خسته و تشنه و گرسنه مییابد وی را به چادرش دعوت کرده و ابتدا شیر تنها گوسفندش را دوشیده و به پادشاه میدهد و سپس گوسفند را کشته و برای پادشاه کباب میکند. پادشاه که تحت تاثیر سخاوت این مرد بادیه نشین قرار گرفته در راه بازگشت به قصر به مرد بادیه نشین میگوید هرگاه به شهر آمدی سری هم به ما بزن و آدرس قصر خود را به مرد بادیه نشین میدهد. بعد از گذشت مدتی مرد بادیه نشین به شهر رفته و پرسان پرسان خود را به دربار پادشاه میرساند پادشاه بعد از پذیرائی از مرد بادیه نشین رو به اطرافیان خود میکند و میپرسد به نظر شما من چه مقدار طلا و سکه باید به این مرد بدهم تا دین این مرد را ادا کنم . هر کدام از اطرافیان پادشاه حرفیمیزند یکی میگوید پنجاه سکه، دیگری میگوید 100 سکه و بالاخره هر کسی رقمی را میگوید ولی پادشاه حرف هیچ کدام را نمیپذیرد و رو به اطرافیان خود کرده و میگوید اگر من بخواهم دین این مرد را ادا کنم باید تمام سلطنت خودم را به وی ببخشم چرا که وی تمام هستی خود را که یک گوسفند بود به من بخشید و رواست که من تمامی پادشاهی خود را به وی ببخشم. پس از پایان این داستان امام زمان(عج) این گونه نتیجه گیری میکنند که: امام حسین(ع) تمامی هستی خود را که شامل زن و فرزند و مالش بود در راه خدا فدا کرد پس رواست که خدا هم تمامی خدایی خود را نثار ابی عبدالله(ع) نماید.(در حدیث قدسی نیز آمده کسی که هرآنچه خدا از وی خواسته رعایت نماید خدا در روی زمین چشمان و گوشهای او میگردد و هرآنچه بخواهد خدا اجابت خواهد نمود) یاعلی
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |