سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تعطیلات در بهشت

بعضی وقت ها صدا و سیما یه ناپرهیزی هایی  می کنه وبه جای اینکه به زن و شوهرها آموزش بده که چه جوری مثل سگ و گربه به جون هم بیفتن و حرمت همدیگه رو با کلمات رکیک لکه دار کنن و به مردها آموزش ظرف شستن و به زن ها آموزش کار کردن در بیرون از خونه و مواجه شدن با هزاران مرد و نامرد و سینه به سینه و دوشادوش هزار محرم و نامحرم کار کردن رو یاد بده  گوش شیطون کر سریال هایی می سازه که آدم وقتی پاش می شینه و وقتی سریال تموم میشه احساس میکنه که همچی وقتش تلف نشده و دوزار مطلب ارزنده و نتیجه اخلاقی گیرش اومده یکی از همین سریال ها که البته لازم به ذکره که همچی خالی از عیب و اشکال نیست سریال اغماست البته هدف من این نیست که این سریال رو نقد کنم و یا بخوام ازش جانبداری کنم بلکه هدفم بازگو کردن مطلبیه که به نظرم خیلی حیاتی و باارزشه. امشب وقتی داشتم سریال اغما رو نگاه می کردم یاد یه حرف جالبی افتادم که همیشه با کسی دوستی کن که تو رو یاد خدا بندازه راستش امشب این سریال منو یاد همین مطلبی که الان براتون شرح خواهم داد انداخت.در حین پخش سریال دیدم شخصیت شیطان با چه تردستی و ظرافتی ابناء آدم رو به گناه و انحراف از مسیر درست وادار می کرد یاد خودم افتادم که در طول این همه مدت چه راحت گول شیطون رو خوردم و خیلی راحت بهش مجال دادم که هر کاری خواست باهام انجام بده امشب از شیطون سریال اغما خیلی بدم اومد ولی وقتی دقت کردم دیدم که چقدر غافلم که از شیطون یه شبه این سریال بدم اومده ولی از شیطونی که در زندگی واقعی ما تا حالا هزاران بلا سر ما آورده  نه تنها بدمون نمی یاد بلکه شاید هم باهاش دوست هم باشیم شاید بپرسید چرا دوست. بیاین بینی و بین الله کلاهمون رو قاضی کنیم که راستی و حسینی وقتی یه موقعیت گناه که برامون پیش میاد چی کار می کنیم. به جای اینکه ازش فرار کنیم براش هول نمی زنیم؟ گاهی وقت ها حتی همدیگر رو هم هول میدیم که سبقت بگیریم برای گناه و مصداق برعکس آیه السابقون السابقون  میشیم و به جای اینکه در ثواب سبقت بگیریم در گناه از همدیگه  سبقت می گیریم. بذارین یه نمونه خیلی آشکارش رو براتون بگم، مثلا همین پوشش های نامناسبی که الان در بین دختران و زنان جامعه ما رواج پیدا کرده و کار رو جایی رسونده که دیگه مردم برای عریان نمایی از همدیگه سبقت می گیرن و اون رو نوعی افتخار تجدد و به روز بودن تلقی می کنن به نظر شما آیا این هول زدن برای گناه و سبقت و برتری جستن در اون نیست. به هر صورت یک نکته بدیهی وجود داره و اون اینه که این شیطان، ابلیس یا هر اسمی که دوست دارین روش بذارین یک دشمن خطرناک و آشکار ماست که دشمنی اش به همه ما ثابت شده بذارین یه مثال خیلی جالب رو که از زبون یکی از اولیا خدا شنیدم براتون نقل کنم که مطلب کاملا برای همه ما واضح و ملموس بشه.

میگن شخصی کتش رو از تنش در میاره و برای وضو از اتاق خارج میشه در همین حین پسر این آقا که یه بچه پنج شش ساله است تو اتاق مشغول بازیه وقتی این آقا برمیگرده پسرش میگه بابا وقتی رفتی از اتاق بیرون یه عقرب رفت تو لباست. حالا ممکنه این بچه دروغ گفته باشه و بخواد باباش رو اذیت کنه ولی با این حال پدر این بچه با احتیاط چند بار کت را تکون میده که شاید حرف بچه اش درست باشه. حالا شاهد مثال اینجاست که این پدر و خیلی از ماها که ممکنه در این موقعیت قرار بگیریم حرف این بچه را جدی می گیریم ولی صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و دوازده امام اومدن و به ما گفتن که این شیطون که مثل عقرب می مونه دشمن شماست مواظب باشین ولی متاسفانه ما به حرف اونا توجه نمی کنیم و باز هم از این دشمن قسم خورده انسان غافل هستیم .

تو رو خدا بیاین یه خورده مواظب اعمالمون باشیم و تو کارهامون دقت کنیم. اگه واقعا این نکته  که یه دشمنی همیشه در کمینه و میخواد ما رو به کارهای ناصواب بکشونه رو آویزه گوشمون داشته باشیم شاید مرتکب خیلی از این گناهان ریز و درشت نشیم. به هر حال در آخر بحث پاسخ یه سئوالی رو به عهده خوانندگان این مطلب واگذار می کنم و اون سئوال اینه که چرا در این مثال شیطون به عقرب تشبیه شده؟

یاعلی


نوشته شده در دوشنبه 86/7/16ساعت 10:0 صبح توسط سروش نظرات ( ) | |

 

هر سال که ماه رجب تموم میشه و ماه شعبان فرا میرسه آذین بندی و چراغونی کوچه ها و خیابونا به صورت  خودجوش توسط مردم انجام میشه همه با شور و اشتیاق وصف ناپذیری توی آذین بندی و ریسه کیشی و چراغونی کمک می کنن بدون این که هیچ چشم داشت مادی داشته باشن اکثر مردم از انجام این کار به یه رضایت درونی دست پیدا می کنن که شاید به جرات بشه گفت اکثر مردم هدفشون کسب همون رضایت درونی باشه. معمولا کارهایی که برای رضای خدا و یا ائمه (که در اصل همون رضایت خداست) انجام میشه حاوی یه بار عظیم انرژی مثبته که  اون رضایتمندی درونی ازش حاصل میشه. اکثر مردم و یا بهتر بگم همه مردم این دنیا فقط و فقط بخاطر رسیدن به آرامش و امنیت تلاش می کنن. آیا تا به حال از خودتون پرسیدین که چرا اکثر شب ها به مسجد میریم و یا اینکه به صورت هفتگی و یا به مناسبت‌های مختلف به هیات میریم آیا همه‌اش برای کسب ثوابه . اگر این طور بود قاعدتا بعد از یه مدت خستگی به انسان غالب می‌شد و اون انگیزه درونی برای ادامه کار از بین می رفت ولی برعکس مشاهده می شه که ارتباط معنوی با خدا و اهل بیت(ع) البته به صورت اصولی و اسلامی‌ش نه به صورت افراطی باعث میشه که شور و اشتیاق روز به روز افزون تر بشه و این نشات گرفته از همون منبع اصلی انرژی بیکران خداست و اهل بیت(ع) که معدن رحمت خدا هستند (معدن الرحمه) واسطه فیض بین خدا و خلق میشن و لذا می بینیم انسان هایی که با خداتر هستن و توکل به خدا رو سرلوحه امورشون قرار دادن آرامش و رضایتمندی بیشتری از سایر مردم دارن و لذا آیه الا ان اولیاء‌الله لاخوف علیهم و لاهم یحزنون در موردشون صدق پیدا می کنه. در روانشناسی نوین نیز این مطلب به صورت علمی به اثبات رسیده و دانشمندان این علم معتقدند که وقتی جز به کل وصل میشه و یک منبع کوچک به یک منبع عظیم و لایتناهی وصل شده و ارتباط پیدا میکنه از اون کسب انرژی می‌کنه. پس وصل شدن به خدا و اهل بیت(ع) فقط به خاطر ثواب نیست بلکه به خاطر رفاه خود ما هم هست به خاطر اینکه همیشه شاد باشیم و غم و غصه و مشکلات عدیده زندگی نتونه ما رو از پا دربیاره.
به هر صورت نیمه شعبان دیگه ای داره از راه میرسه و ما خودمون رو آماده می کنیم که تولد آقامون امام زمان‌ رو جشن بگیریم. ولی امید تموم شیعیان اینه که روزی برسه که ظهورش رو جشن بگیریم و این فراز دعای ندبه در مورد همه‌مون صدق پیدا کنه "متی ترینا و نریک" یعنی اینکه کی میشه که هم تو ما رو ببینی و هم ما تو رو ببینیم آقاجان.
به امید اون روز
یاعلی


نوشته شده در شنبه 86/6/3ساعت 2:0 عصر توسط سروش نظرات ( ) | |

flower

فکربلبل همه این بود که گل شد یارش     گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش


نوشته شده در سه شنبه 86/5/30ساعت 4:31 عصر توسط سروش نظرات ( ) | |

می خوام یه داستان بگم از یه مدرسه که خیلی بزرگه  بزرگتر از اونی که بخوای تصورش رو بکنی یه مدرسه به وسعت دنیا. تو این مدرسه کلی شاگرد هست. البته از خلقت آدم ابوالبشر این مدرسه به راه بوده ولی اون موقع شاگرداش فقط دو نفر بودن یه زن و یه مرد. ولی به مرور زمان شاگردای این مدرسه زیاد شدن. کم کم کار به جایی رسید که تعداد شاگردا از انگشتای دست تجاوز کرد. هر روز به تعداد شاگردای این مدرسه اضافه می شد و از او طرف هم بعضی شاگردا از مدرسه می رفتن بیرون . اسم این مدرسه دنیاست . تو این مدرسه بزرگ بعضی ها می دونستن شاگردن و واسه چی اومدن بعضی ها هم از همه جا بی خبر فقط برا خودشون ول می گشتن و مرتب از مدرسه در می رفتن و هی دنبال تفریح و از این جور چیزا بودن یه سری ها هم بعضی وقتا درسخون بودن و بعضی وقتا بازیگوش......

ادامه دارد


نوشته شده در سه شنبه 86/5/30ساعت 4:16 عصر توسط سروش نظرات ( ) | |

تعطیلات در بهشت یهو به ذهنم رسید. شاید از قبل هیچ طرح و نقشه خاصی در ذهنم نبود ولی وقتی این عنوان به ذهنم رسید انگار یه دری از انبوه مطالب رو به روم باز کردن. اونوقت بود که فهمیدم که چرا بزرگان ما میگن که بعضی از الهامات ذهنی خدائی هستند و بعضی الهامات شیطانی. انشاء ا... به یاری خداوند میخوام دور از هر شائبه و ریا مطالبی رو عنوان کنم که خیلی به درد خودم خورده و مطمئنم که به درد دوستانی که از این وبلاگ بازدید می کنن خواهد خورد. به هر صورت خدایا ما قدم اول رو برداشتیم یاری و توان و برکت از خودت.

یاعلی


نوشته شده در سه شنبه 86/5/30ساعت 2:11 عصر توسط سروش نظرات ( ) | |


نوشته شده در سه شنبه 86/5/30ساعت 2:2 عصر توسط سروش نظرات ( ) | |


قالب وبلاگ : قالب وبلاگ